-
اشکی تازه بخواه
سهشنبه 29 مهرماه سال 1393 08:09
برای تن شستنت خزینه ای ساخته ام در چاله پشت دلم از صادقانه ترین اشکها سرد بود، اشکی تازه بخواه! (کیکاووس یاکیده)
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1392 11:50
این روزهاعجیب دلتنگم شاید که دلتنگی نباشد،بیشتر در رنجم زندگی خوب است اما من نمیدانم چرا انگار دربندم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1392 09:11
کاش میشد:بچگی را زنده کرد کودکی شد،کودکانه گریه کرد شعر ” قهر قهر تا قیامت” را سرود آن قیامت، که دمی بیش نبود فاصله با کودکی هامان چه کرد ؟ کاش میشد ، بچگانه خنده کرد . . . پ .ن: این روزها همش فکر میکنم،کاش میشد یه بار دیگه بچه بشم و با تجربه ای که الان دارم این راه رفته رو یه جور دیگه برم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 اسفندماه سال 1391 10:48
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 مردادماه سال 1391 22:56
این روزها بیشتر از هر وقت دیگه ای دلم برات تنگ شده.برای چشمات،خنده های قشنگت،حتی برای غر زدنها و گریه هات. دلم لک زده واسه صدات، واسه نگاه مهربونت، واسه همه چیزای قشنگی که دیگه تکرار نمیشه...
-
اما نیستی...
دوشنبه 30 آبانماه سال 1390 12:37
اما نیستی تا اضطراب جهان را کنار تو در ترانه ای کوچک خلاصه کنم اما نیستی تا شب تشویش هر شب خویش را در اشتغال گریه ها و گور ها روشن کنم اما نیستی تا در دهان داس برویم و در پریشانی شعله پرپر شوم ...اما نیستی سید علی صالحی
-
سه سال گذشت!
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 22:40
تو بگو تکلیف خاکستری که خاموش نمی شود چیست ؟ تو بگو چکار بایدکرد با آتشی که به آبِ چشم بیشتر گُر می گیرد ؟ کاش بدانی عزیز دلم یادگارت دلی نیم سوخته ست و یاد تو ست که همچنان بر آتش آن دستی دارد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 12:37
مرهمی نیست... امروز همکارم دختر دوساله اش رو آورده بود اداره.بچه درحال بازی کردن بود که سرش میخوره به لبه میز و صدای فریاد و زجهاش میپیچه توی محوطه.یه جوری گریه میکرد که انگار دیگه هیچوقت ساکت نمیشه.هر کدوم از همکارا با یه خوراکی رفتند سراغش و سعی کردن آرومش کنن.بچه یه نگاهی به اونا کرد و همونطور که هق هق میکرد...
-
نشکنید
سهشنبه 10 خردادماه سال 1390 10:18
چهار چیز را نشکنید: اعتماد، قول ، ارتباط و قلب. شکسته شدن آنها صدائی ندازد ولی دردناک است. پ.ن:این روزها یه چیزی تو قلبم وول میخوره:)
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 فروردینماه سال 1390 09:22
کرگدن و پرنده یک کرگدن جوان، تنهایی توی جنگل می رفت. دم جنبانکی که همان اطراف پرواز می کرد، او را دید و از او پرسید که چرا تنهاست . کرگدن گفت: همه کرگدن ها تنها هستند . دم جنبانک گفت: یعنی تو یک دوست هم نداری؟ کرگدن پرسید: دوست یعنی چی؟ دم جنبانک گفت: دوست، یعنی کسی که با تو بیاید، دوستت داشته باشد و به تو کمک بکند ....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 آذرماه سال 1389 16:33
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 به دنبال واژهای مباش که عاشقت شوم...دیگر کلمات فریبم نمی دهند .. .وقتی اولین حرف الفبا کلاه سرش برود , فاتحه کلمات را باید خواند ! پ.ن: جایی خوانده ام
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 آذرماه سال 1389 09:52
همه چیز از جایی شروع شد که گفتی دوستم داری. گاهی برای یک عمر بلاتکلیفی بهانه ای کافیست!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 آذرماه سال 1389 09:45
همه چیز از جایی شروع شد که گفتی دوستم داری. گاهی برای یک عمر بلاتکلیفی بهانه ای کافیست!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 6 آذرماه سال 1389 08:51
همه چیز از جایی شروع شد که گفتی دوستم داری. گاهی برای یک عمر بلاتکلیفی بهانه ای کافیست !
-
امشب دلم تو را نخواسته است
جمعه 30 مهرماه سال 1389 21:58
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 12:51
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 فقط سردردهایم از دردسرهایم باخبرند . پ.ن: Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 خدایا! خیلی خسته ام .میشه فردا صب بیدارم نکنی؟
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 شهریورماه سال 1389 09:36
به یاد چشمانت از چشمان قشنگت تنها، نگاه بیتابت به یادگار مانده، برای دلم میدانی! ندیدنت نداشتنت سخت است. نخواندن نگاهت سخت است! کاش شبی... آهسته به خوابم می آمدی دلم را که نمی دانم،میدانی چقدر شکسته از بیخبر رفتنت! بند می زدی ومن، به یاد آمدنت دوباره دیدنت بوسیدنت نمی دانم تا چقدر روزها سرخوش میشدم! کاش میدانستی...
-
نیمه شعبان مبارک
دوشنبه 4 مردادماه سال 1389 20:43
روزی هزار بار دلت را شکسته ام بی خود به انتظار وصالت نشسته ام هر بار این تویی که رسیدی و در زدی هر بار این منم که که در خانه بسته ام هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی هم عهد خویش هم دلتان را شکسته ام
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 تیرماه سال 1389 12:34
برای تو Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 تا تو با منی زمانه با من است بخت و کام جاودانه با من است تو بهار دلکشی و من چو باغ شور و شوق صد جوانه با من است یاد دلنشینت ای امید جان هر کجا روم روانه با من است ناز نوشخند صبح اگر توراست شور گریه ی شبانه با من است برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست رقص و مستی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 13 تیرماه سال 1389 16:16
دلم خیلی ازت گرفته.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 خردادماه سال 1389 15:13
-
سال نو مبارک
دوشنبه 2 فروردینماه سال 1389 15:24
سالی که گذشت برای خیلی هامون سال خوبی نبود.بنابراین نمی گم صد سال به این سالها .ان شاءالله دیگه از این سالها نداشته باشیم. برای همتون آرزوی خوشبختی دارم. پ.ن -یک سال دیگه هم بدون تو گذشت.می دونم که میدونی چقدر دلتنگتم و تا روزی که بیام پیشت تو قلبم می مونی و دوستت دارم . -نوروز امسال خیلی از خانواده ها داغدار...
-
کاش اینطوری نمیشد
چهارشنبه 26 اسفندماه سال 1388 13:04
حتما تا به حال براتون پیش اومده که منتظر اتفاقی باشید که قراره بیفته. وقتی دربارش فکر میکنید حالتهای مختلفی رو ازش تصور میکنید که هیچ کدوم مثل همدیگه نیست.اما هیچ وقت فکر نمیکنید که اون اتفاق طوری بیفته که دیگه هیچ شیرینی درش وجود نداشته باشه.طعم گسش گلوتون رو بسوزونه و حس کنید کاش هیچ وقت اتفاق نمیافتاد. نمی دونم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 دیماه سال 1388 11:29
دزدی از نوع فرهنگی ،شایدم بی فرهنگی امروز که طبق عادت به وبلاگ دوستان سر می زدم، در وبلاگ سحر بیاتی دوست خوبم مطلبی خواندم که هم باعث عصبانیتم شد و هم از شما چه پنهان نتوانستم جلوی خندیدنم را بگیرم . همه نوع دزدی دیده بودم الا دزدی جمعی اسامی .آن هم اسامی چند نفر که با هم دوست و همکار هستند. ماجرا را در مطلب سحر بیاتی...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 آذرماه سال 1388 15:17
خواب دیدم در کوچهها رازهایم را می فروشند لبخند می خرند راست است که میگویند لبخند در خواب شگون ندارد؟ کیکاووس یاکیده
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 آبانماه سال 1388 02:13
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1388 11:41
دیوار خانه ام، دیوار خانه ام ترک خورده، از سوزِاین تابستانِ سرد مرهمی بیاور، پیش از آنکه بریزد!
-
یک سال گذشت
شنبه 7 شهریورماه سال 1388 22:19
وهیچ ساعتی برای بیداری ما کوک نشد و ما خواب مانده بودیم که دستی اورا با خود برد ...
-
یاد باد آن روزگاران یاد باد
یکشنبه 25 مردادماه سال 1388 13:14
چقدر زمان زود می گذره .این روزها همش به یکسال گذشته فکر می کنم .مخصوصا این موقعهای پارسال.روزهای خیلی سختی بود.طفلک علی چقدر عذاب کشید تقریبا تو هفته چند بار یا ما دکتر بودیم یا دکتر می اومد خونه.اصلا فکرشم نمیکردم اون روزا، آخرین روزاییه که می بینیمش.فکر نمی کردم داریم از دستش می دیم.این بی فکری ها باعث شد از اون...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 مردادماه سال 1388 14:01
از ستاره ها بادبادک ساختم یا از بادبادک ها ستاره... نمی دانم! چشمانِ تو پُر از بادبادک و ستاره بود.