سه سال گذشت!


تو بگو

تکلیف خاکستری

که خاموش نمی شود چیست ؟

تو بگو چکار بایدکرد

با آتشی که

به آبِ چشم

بیشتر گُر می گیرد ؟

کاش بدانی عزیز دلم

یادگارت
دلی نیم سوخته ست

و یاد تو ست که

همچنان
بر آتش آن دستی دارد...
نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 19:03

خونش قشنگه... مطمئنم دوسش داره شما رو هم ... کاش منم دوست داشت قرار بود برام دعا کنه نمی دونم کرد یا نه :( تکلیف خاکستر بیدار سوختن و سوزاندن است و بس

فاطمه.ع شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 12:42

خدا بهت صبر بده زهرای نازنین

ممنونم

حمید رضا عمادی چهارشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:22 http://hamidrezaemadi-yazd.persianblog.ir

با سلام مطلب قشنگی از شما خواندم از دریچه نگاهتان شما رو دعوت میکنم به خلوت دل شاد و پیروز باشید

سلام.ممنونم .حتما سر میزنم

نعمت‌اللهی سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 09:49 http://Www.khialekhab.com

خدا رحمت‌اش کنه.

ممنونم

زهرا مهاجر سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 09:11 http://depthinfinity.blogfa.com

"چه غربتی است، عزیزان ما کجا رفتند؟
تمام دور و برمان، پر زخالی‌ها"

خوش نشین سفره آقا اباعبدا... و روحشان قرین رحمت باد.

عاشق کوهستان سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:32 http://mountain.persianblog.ir

باسلام و عرض ادب

روحش شاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد