ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
کوچه ها هنوز در سکوت روزهای تعطیل ،آهسته نفس می کشیدند که خلوت کوی و گذر با صدای رادیوهای پشت پنجره ها در هم شکست : "نادر ابراهیمی، قصه نویس سال های کودکی و نویسنده بزرگ عاشقانه های آرام ،آرام و بی صدا از دنیای ما سفر کرد."
کوچکتر که بودیم کلاغ ها ،سنجاب ها و قصه گل های قالی را دست به دست میچرخاندیم، با او خواندیم و یاد گرفتیم که مدرسه بزرگتری هم وجود دارد و نفهمیدیم ،چرا نادر ابراهیمی که در دنیای بزرگتر ها بود از ما می پرسد ، قلب کوچکم را به که هدیه بدهم؟
دوستانش وجود او را سراسر عشق به طبیعت و انسان می دانستند و حالا که همان بچه ها بزرگتر و عاشق شدند، عشق را سطر به سطر ،صفحه به صفحه می بینند که فریاد
می زند: "زندگی طغیانی است بر تمامی درهای بسته و پاسداران بستگی، هر لحظه ای که در تسلیم بگذرد،لحظه ای است که بیهودگی و مرگ را تعلیم می دهد".
و اینک نوای نویسنده نامه های عاشقانه از فراز آثارش ،یک عاشقانه آرام ،مردی در تبعید ابدی ، بار دیگر شهری که دوست میداشتم و با تکثیر تاسف انگیز پدر بزرگ و...باز می گوید : فردا شکل امروز نیست !
دلم خیلی برای نادر تنگ میشه
تا اونجا که ما یادمونه نادر ابراهیمی چیزی جز مزخرف ننوشت و تا مرد یهو کلی طرفدار پیدا کرد. مثل رسول ملاقلی پور...
دوستی داریم با مرحوم ابراهیمی بسیار دوست بود.
میگفت: «خدا با آدم مغرور اینطوری تا میکنه، 10 سال زندهی مرده باشی»
اما من نمیدونم
فقط یک عاشقانهی آرامشو خونده ام.
با قسمت دوم حرفای کله شق موافقم.
... تا مرد...
قشنگ بود . به قول خودت متن از خودت بود آیا؟
ممنون.
بله ازخودم بود.
خدا رحمتشون کنه!