ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
رنگی کنار شب
بی حرف مرده است.
مرغی سیاه آمده از راههای دور
می خواند از بلندی بام شب شکست.
سرمست فتح آمده از راه
این مرغ غم پرست.
در این شکست رنگ
از هم گسسته رشته هر آهنگ.
تنها صدای مرغک بی باک
گوش سکوت ساده می آراید
با گوشوار پژواک.
مرغ سیاه آمده از راههای دور
بنشسته روی بام بلند شب شکست
چون سنگ ، بی تکان.
لغزانده چشم را
بر شکل های درهم پندارش.
خوابی شگفت می دهد آزارش:
گل های رنگ سر زده از خاک های شب.
در جاده های عطر
پای نسیم مانده ز رفتار.
هر دم پی فریبی ، این مرغ غم پرست
نقشی کشد به یاری منقار.
بندی گسسته است.
خوابی شکسته است.
رویای سرزمین
افسانه شکفتن گل های رنگ را
از یاد برده است.
بی حرف باید از خم این ره عبور کرد:
رنگی کنار این شب بی مرز مرده است
نمی دونم از کیه
من اول
شعر زیبایی بود اما آخرش ضد حال شد چون تا دقیقه ۹۰ فکر کردم از خودته بعد ....
اما انتخاب بسیار زیبایی بود نازنین
چرا تو نظر دهی های تو شکلک نداره من می خوام شکلک درارم نمی تونم
زهرا
زهرا
زهراجان
نداره دیگه سحر بانو جان
به این می گن ضد حال
من می تونم شکلک در بیارم برا شما ها و شما نمیتونید
اول شدم
سلام زهرا جان
این شعر چقدر زیبا و دلنشین بود
منتظر قطعات زیبای بعدیت هستم!
ممنون
قطعات بعدی من؟
چشم
روز تو هم مبارک عزیزم
منظورم انتخابهای زیبای بعدیت بود! (;
برای دیدن تو ثانیه ها رو میشمرم
شکلک
زبون درازی
نیشخند
شکلش و اینجا نمی شه درآورد حرفشو که می شه زد
آخرشم یه بوسه کوچولو
با گزارش روز خبرنگار به روزم بیا
از دیدن دوباره خیلی خوشحال شدم بروزم بیااااااا
نمی دونم آخه چمه که اینقدر از خود راضی شدم!!! ):
دوستت دارم
این که آدم از خودش راضی با شه اصلا چیز بدی نیست ،خیلی هم خوبه
نمی دونم چی شده که اینقدر از خود راضی شدم!!!
وای چه بد :(
رویی برای سلام هم نیست.
مرغ سیاه پر زد و رفت... .
در اندیشهی فرو خوردن بغضهایش هم نبود، آری میگریست و میپرید.
به آشیانهی نوری که دیگر نداشت و غروری که شکسته بود میاندیشید... .
هر شب اندیشهی دیگر کنم و رای دگر
مرغ سیاه بر بام خوشی هیچگاه ننشسته بود الا که دستی سنگی از فلاخنی به سویش انداختهباشند. فرار نمیکرد سنگها را به جان خسته میخرید تا مرادش حاصل شود... .
شاید جایی کسی نوازشش کند آری هیچ کس مرغ سیاه شومی نمیخواست اما!!!
مرغ سیاه دیگر دلی ندارد که جایی جابگزارد و برگردد.
مرغ سیاه دیگر خاکستر شده ...
مرغ سیاه مرده است.
زهرا جان، خوبه؟
چی خوبه عزیزم؟
سلام دوست جدید.
سر زده آمدی اما خوش آمدی.
باز هم بیا و سر بزن. سر زده هم بیا که حالش بیشتره. :دی
شاد و پیروز
ایام به کام
خواهر یا برادر گرامی که نامی نداری نکن با خودت این کارا رو مرگ و نا امیدی فایده نداره ایستادگی کن و به جنگ البته نمی دونم چی می خواستی که نشده فضولی هم جایز نیست اما اگر چیزی که می خواستی برات ارزش زیادی داره پس به اندازه ارزشش به جنگ تسلیم بی فایده است باور کن
پرنده مردنی نیست پرواز را به خاطر بسپار
سلام زهرا جون...
از اینکه به وبلاگم سر زدی و کامنت گذاشتی ممنونم عزیزم...
شعرهات هم خیلی قشنگه!
زهرای عزیز شعر زیبایی انتخاب کردی، لذت بردم... امیدوارم همیشه موفق باشی راستی من لینکت میکنم..
اومدم بگم که میام اینجا اما ننوشتم نظری درباره این قطعه ادبی...
بهترین و بهترین و بهترین
شمعها و حرفها برای توست. روشن کنشان و بگو.
دریا و پردهها از آن من است. شنا میکنم و کنارش میزنم.
بدی و حسرت برای دیگران است. بگزاریم برای خودشان
همه رفتند از این خانه نگارا تو بمان
هرگز
دستی را نگیر وقتی قصد شکستن قلبش رو داری
هرگز
نگو واسه همیشه وقتی میدونی جدا میشی
هرگز
درباره احساسات سخن نگو اگر واقعا وجود نداره
هرگز
به چشمانی نگاه نکن که قصد دروغ گفتن بهشو داری
هرگز
سلامی نده وقتی میدونی خداحافظی تو ذهنته
هرگز
قلبی را قفل نکن وقتی کلیدشو نداری
هرگز
به کسی نگو که تنها اوست وقتی در فکرت به یاد دیگری هستی
هرگز
نگه که دوسش داری اگر حقیقتا برات اهمیت نداره
هرگز
هرگز
به روزم و منتظر
زهرا
زهرا
زهرا جان
حالا تنها کسی که همه دردم را می داند تو هستی پس لطف کن زحمت بکش به روز شو و چیزی برای من بنویس
لطفا منتظرم
ستاره به روز کردم اگر حوصله کردی بیا
مرسی که سر زدی ولی دلیل نمی شه یادم بره ازت یه مطلب خواستم تو وب خودت بنویسی برای من ... حالم جا می یاد می دونم زود باش حالا بنویس برای یه آدم که مرده
سحر مرده
باور کن سحر مرده
نه مسیحایی هست نه دمی
نه ید بیضایی
خدایا سحر مرده
زهرا
زهرا
زهرا جان
بانو
بانو
بانو مرد