|
|
لبخند جذابتان می کند. همه ما به سمت افرادی که لبخند می زنند کشیده می
شویم.
لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد میکند که دوست داریم نسبت به آنها شناخت
پیدا کنیم.
لبخند حال و هوایتان را تغییر می دهد. دفعه بعدی که احساس بی حوصلگی و
ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه می زند.
لبخند مسری است. لبخند زدن برایتان شادی می آورد. با لبخند زدن فضای محیط
را
هم شادتر می کنید و اطرافیان را مانند آهن ربا به سمت خود
می کشید.
لبخند زدن استرس را از بین می برد. وقتی استرس دارید، لبخند بزنید.
با اینکار استرستان کمتر می شود و می توانید برای بهبود
اوضاع وارد عمل شوید.
لبخند زدن سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند. به این دلیل عملکرد ایمنی بدن
تقویت می شود که شما احساس آرامش بیشتری دارید.
با لبخند زدن حتی از ابتلا به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید.
لبخند زدن فشار خونتان را پایین می آورد. وقتی لبخند می زنید، فشارخونتان
به طرز
قابل توجهی پایین می آید. لبخند بزنید و خودتان امتحان کنید.
لبخند زدن اندورفین، سروتونین و مسکن های طبیعی بدن را آزاد می کند.
تحقیقات نشان داده است که لبخند زدن با تولید این سه
ماده در بدن باعث
بهبود روحیه می شود. می توان گفت لبخند زدن یک داروی
مسکن طبیعی است.
لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان می دهد. عضلاتی که برای لبخند زدن
استفاده می شوند
صورت را بالا میکشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید، پس همیشه لبخند بزنید.
لبخند زدن باعث می شود موفق به نظر برسید. به نظر می رسد افرادی که
لبخند می زنند اعتماد به نفس بالاتری دارند و در
کارشان بیشتر پیشرفت می کنند.
لبخند زدن کمک می کند مثبت اندیش باشید. لبخند بزنید.
حالا سعی کنید بدون از بین رفتن آن لبخند به یک مسئله منفی فکر کنید.
در اینصورت انجام اینکار خیلی سخت بنظر می رسد. درست است
؟!
وقتی لبخند می زنیم بدن ما به بقیه بدن پیغام می فرستد که "زندگی خوب
پیش می رود".
پس با لبخند زدن از افسردگی، استرس و نگرانی دور بمانید.
بشنو و باور کن :
لبخند بزن
بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا
و بدان که همین دنیا روزی آن قدر شرمنده می شود
که به جای پاسخ به لبخندهایت
با تمام سازهایت می رقصد
باور کن!
اگر هنر زیبانگری بیاموزیم زشتی رخت خواهد بست
هنر در همه چیز نهفته و آشکار است، هنر زیبا اندیشیدن، هنر زیبا دیدن، هنر زیبا زندگی کردن، هنر عشق ورزیدنبه خود، به زمین، به هستی،به ...
هنر در تمامی مراحل زندگی باید وجود داشته باشد، چرا که خداوند هنرمند است. خدائی که انسان را آفریدو بر هنر آفرینش انسان ها برخود بالید. طبیعت را آفرید ماه و ستارگان و خورشید را آفرید تا ابر و باد و مه و خورشید فلک در کار باشند تا زندگی به وجود آید. پس خداوند به ما انسانها ویژگی های خاصی را عطا فرمودند تابتوانیم هنرمندانه در کنار هم و با هم زندگی کنیم.
آنچه در آینه ی ذهن و ضمیر ما نقش می بندد، زمانی به واقعیت می پیوندد که روحیه و چشم انداز ما مثبت و زیبا باشدو تصمیم بگیریم پنجره ی درون خود را به سمت عالم زیبای بیرون بگشائیم. نحوه ی نگرش ، طرز نگاه، شیوه ی تماشا، مدل نگریستن و زاویه ی دید ما تاثیر چشمگیری در پدیداری جهان خواهد داشت. اگر هنر زیبا دیدن را بیاموزیم جهان هستی عمدتاً مسیرهای زیبا و دل انگیز را به ما می نمایاند و اگر همچون بی هنران در پی کاستی ها، محدودیت ها، نقصان، ضعف ها و عیب ها باشیم چیزی جز تیرگی و حرمان، ملال، زشتی و نا زیبائی نصیبمان نخواهد شد.
جهان به قدر نگاه ،همت، و فرصت معنا خواهد شد و جز انسان با توجه به الطاف الهی که نصیبش شده هیچ موجودی هم چون درخت،حیوانات و . . . . توان آنرا ندارد که قبای جهان را به اندازه قامت خود ببرد . این انسان است که یارای معنا بخشیدن به زندگی را دارد.
حضرت حافظ می فرماید :
هر گاه قبای زندگی را نا خوش و ناموزون یافتیم،پیکان اتهام را به سمت ذهن خود متوجه کنیم که:
هر چه هست از قامت ناسازبی اندام ماست
ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
بیاییم رنگ نگاه هنرمندانه خود را بر دامن هستی بپاشیم «فکر هر کس به قدر همت اوست»
عارفان بزرگ فرهنگ ما در مواجه بازندگی و هستی، چشمی دیگر باز کرده بودند. نگاهی که هنر زیبا دیدن و مثبت نگری را آموخته بود. هنر این است که چنان درون ذهن را به زیبایی بیارائیم که در عالم هستی جز به دنبال زیبایی نگردیم و پا بر روی خار در چمنزارهای هستی نگذاریم وگلها و سبزه زارها را از دست ندهیم.
به گفته کلیم کاشانی :
عیب پوشی سهل باشد،عیب نا دیدن خوش است
چشم من روشن که دایم صاحب این دیده ام
سهراب سپهری می گفت :
«در زمانه ی ما نگاه کردن نیاموخته اند»
گویا نگاه کردن و به تماشا نشستن نیاز به آموزش ندارد . عارفان می گفتند که نگریستن ما هم باید دگرگون شود .
اقبال لاهوری می فرماید:
«دیدن دگر آموز ، شنیدن دگر آموز»
و سپهری که پشت پنجره ی زیبایی نشسته بود می گفت :
«چشم ها را باید شست ،جور دیگری باید دید »
چرا که بر این باور بود که هر انسان بر اساس زاویه دیدش جهان هستی خود را با دیگری متفاوت می کند.
از همین روست که اقبال لاهوری می گوید :
«اگر نگاه تو دیگر شود جهان دگراست»
اما چگونه می توان در هنر زیبا نگری سر آمد شد ،زیبا دیدن میوه ی کدام درخت است ؟
خواجه ی شیراز در پاسخ می گوید:
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن
آری بد ندیدن، میوه عشق ورزیدن است؛ عشق ورزیدن به زندگی، به دوستان، به اقوام، به کار، به همه چیز. عشق به آدمی دیده ی زیبا و هنر زیبا نگری می بخشد.
می توان چنین گفت که هنر عاشقی به هنر زیبا دیدن می انجامد و هنر زیبا دیدن هم دوباره چرخه ی عشق را قوت می بخشد. تنها زیبانگران می توانند تجربه ی عاشقی از سر بگذارنند و تنها عاشقانند که موهبت زیبا دیدن را در می بابند وقتی شور عشق فروکش کند، وقتی انرژی محبت تمام شود، کژی ها، عیب ها، ضعف ها، و نهایتاً زشتی ها عیان خواهد شد.
پس اگر می خواهیم عاشق شدن و عشق ورزیدن را بلد شویم، نخست باید زیبا دیدن و مثبت نگری را یاد بگیریم و همین طور برای اینکه هنر زیبا دیدن را داشته باشیم باید بکوشیم نگاه عاشقانه به عالم هستی و انسان ها بدوزیم.
آنچه عارفان گفتند این بود که اگر هنر زیبا دیدن بیاموزیم، می توانیم تجربه ی شکوهمند عاشقی را مزه مزه کینم. هنر زیبا دیدن که همان هنر اهدائی خالق هستی بخش به انسان هاست. هم بالندگی وجودی و تعالی روحی می بخشد و هم لحظه هایمان را غرقدر شادی و طرب می کند.
در پایان در کلاس درس حضرت حافظ شیرازی می نشینیم و راه نجات را از او می پرسیم:
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
شاد، پرانرژی و زیبا نگر باشید.
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA
شيوانا به همراه
تعداد زيادى از شاگردان خود صبح زود عازم معبدى در آنسوى کوهستان شدند. ساعتى که
راه رفتند به تعدادى دختر و پسر جوان رسيدند که در کنار جاده مشغول استراحت بودند.
دختران و پسران کنار جاده وقتى چشمشان به گروه شيوانا افتاد شروع کردند به مسخره کردن
آنها و براى هر يک از اعضاى گروه اسم حيوانى را درست کردند و با صداى بلند اين
اسامى ناشايست را تکرار کردند. شيوانا سکوت کرد و هيچ نگفت.
وقتى شبانگاه گروه به
آنسوى کوهستان رسيدند و در معبد شروع به استراحت نمودند. شيوانا در جمع شاگردان سوالى مطرح کرد و از آنها خواست تا اثر
گذارترين خاطره اين سفر يک روزه را براى جمع بازگو کنند. تقريبا تمام اعضاى گروه
مسخره کردن صبحگاهى جوانان کنار جاده را به شکلى بازگو کردند و در پايان خاطره از
اين عده به صورت جوانان خام و ساده لوح ياد کردند.
شيوانا تبسمى کرد و
گفت: شما همگى متفق القول خاطره اين جوانان را از صبح با خود حمل کرديد و در تمام
مسير با اين انديشه کلنجار رفتيد که چرا در آن لحظه واکنش مناسبى از خود ارائه
نداديد!؟ شما همگى از اين جوانان با صفت ساده لوح و خام ياد کرديد اما از اين نکته
کليدى غافل بوديد که همين افراد ساده لوح و بىارزش تمام روز شما را هدر دادند و
حتى همين الآن هم بخش اعظم فکر و خيال شما را اشغال کردند.
اگر حيوانى که وسايل
ما را حمل مىکرد توسط افسارى که به گردنش انداخته شده بود طول مسير را با ما
همراهى کرد. آن جوانان با يک ريسمان نامريى که خود سازنده آن بوديد اين کار را
کردند. در تمام طول مسير بارها و بارها خاطره صبح و تک تک جملات را مرور کرديد و
آن صحنهها را براى خود بارها در ذهن خويش تکرار کرديد.
شما با ريسمان نامريى
که ديده نمىشود ولى وجود داشت و دارد، از صبح با جملات و کلمات آن جوانان بازى
خوردهايد. و آنقدر اسير اين بازى بودهايد که هدف اصلى از اين سفر معرفتى را از
ياد بردهايد. من به جرات مىتوانم بگويم که آن جوانان از شما قوىتر بودهاند چرا
که با يک ادا و اطوار ساده همه شما را تحت کنترل خود قرار دادهاند و مادامى که
شما خاطره صبح را در ذهن خود يدک بکشيد هرگز نمىتوانيد ادعاى آزادى و استقلال
فکرى داشته باشيد و در نتيجه خود را شايسته نور معرفت بدانيد.
ياد بگيريد که در
زندگى همه اتفاقات چه خوب و چه بد را در زمان خود به حال خود رها کنيد و در هر
لحظه فقط به خاطرات همان لحظه بينديشيد. اگر غير از اين عمل کنيد، به مرور زمان
حجم خاطراتى که با خود يدک ميکشيد آنقدر زياد ميشود که ديگر حتى فرصت يک لحظه
تماشاى دنيا را نيز از دست خواهيد داد.
هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ می گن خوبم ...
وقتی می بینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا می گرده،
راهشون رو کج می کنن از یه طرف دیگه می رن که اون
حیوونکی نپره ...
اگه یخ ام بزنن، دستتو ول نمی کنن بزارن تو جیبشون ...
آدمایی که از بغل کردن بیشتر آرامش می گیرن تا از چیز
دیگه
همونایین که براتون حاضرن هر کاری بکنن
اینا فرشتن
...
تو رو خدا اگه باهاشون می رید تو رابطه، اذیتشون نکنین...
تنهاشون نزارین، داغون می شن !
همینها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند
چطور بیشتر از آنچه فکر میکنیم احترام دیگران را جلب کنیم
روزگاری مرید ومرشدی خردمند در سفر بودند. در یکی از سفر هایشان در بیابانی گم شدند وتا آمدند راهی پیدا کنند شب فرا رسید. نا گهان از دور نوری دیدند وبا شتاب سمت آن رفتند. دیدند زنی در چادر محقری با چند فرزند خود زندگی می کند.آن ها آن شب را مهمان او شدند. واو نیز از شیر تنها بزی که داشت به آن ها داد تا گرسنگی راه بدر کنند.
روز بعد مرید و مرشد از زن تشکر کردند و به راه خود ادامه دادند. در مسیر، مرید همواره در فکرآن زن بود و این که چگونه فقط با یک بز زندگی می گذرانند و ای کاش قادر بودند به آن زن کمک می کردند،تا این که به مرشد خود قضیه را گفت.مرشد فرزانه پس از اندکی تامل پاسخ داد:"اگر واقعا می خواهی به آن ها کمک کنی برگرد و بزشان را بکش!".
مرید ابتدا بسیار متعجب شد ولی از آن جا که به مرشد خود ایمان داشت چیزی نگفت وبرگشت و شبانه بز را در تاریکی کشت واز آن جا دور شد....
سال های سال گذشت و مرید همواره در این فکر بود که بر سر آن زن و بجه هایش چه آمد.
روزی از روزها مرید ومرشد قصه ما وارد شهری زیبا شدند که از نظر تجاری نگین آن منطقه بود.سراغ تاجر بزرگ شهر را گرفتند و مردم آن ها را به قصری در داخل شهر راهنمایی کردند.صاحب قصر زنی بود با لباس های بسیار مجلل و خدم و حشم فراوان که طبق عادتش به گرمی از مسافرین استقبال و پذیرایی کرد، و دستور داد به آن ها لباس جدید داده و اسباب راحتی و استراحت فراهم کنند. پس از استرا حت آن ها نزد زن رفتند تا از رازهای موفقیت وی جویا شوند. زن نیز چون آن ها را مرید و مرشدی فرزانه یافت، پذیرفت و شرح حال خود این گونه بیان نمود:
سال های بسیار پیش من شوهرم را از دست دادم و با چند فرزندم و تنها بزی که داشتیم زندگی سپری می کردیم. یک روز صبح دیدیم که بزمان مرده و دیگر هیچ نداریم. ابتدا بسیار اندوهگین شدیم ولی پس از مدتی مجبور شدیم برای گذران زندگی با فرزندانم هر کدام به کاری روی آوریم.ابتدا بسیار سخت بود ولی کم کم هر کدام از فرزندانم موفقیت هایی در کارشان کسب کردند.فرزند بزرگ ترم زمین زراعی مستعدی در آن نزدیکی یافت. فرزند دیگرم معدنی از فلزات گرانبها پیدا کرد ودیگری با قبایل اطراف شروع به داد و ستد نمود. پس از مدتی با آن ثروت شهری را بنا نهادیم و حال در کنار هم زندگی می کنیم.
مرید که پی به راز مسئله برده بود از خوشحالی اشک در چشمانش حلقه زده بود....
نتیجه:
هر یک از ما بزی داریم که اکتفا به آن مانع رشدمان است،و باید برای رسیدن به موفقیت و موقعیت بهتر آن را فدا کنیم.
. . .
هیچ چیز غیر ممکن نیست!
__._,_.___
خود را مجبور به پیشرفت کنید
قابل توجه کسانی که از مشکلات فرار میکنند
خود را مجبور به پیشرفت کنید
ژاپنی ها عاشق ماهی تازه هستند. اما آب های
اطراف ژاپن سالهاست که ماهی تازه ندارد.
بنابر این برای غذا رساندن به جمعیت ژاپن،
قایق های ماهی گیری بزرگتر شدند و مسافت های
دورتری را پیمودند.
ماهیگیران هر چه مسافت
طولانی تری را طی می کردند به همان میزان
آوردن ماهی تازه بیشتر طول می کشید.
اگر بازگشت بیش از چند روز طول می کشید ماهی
ها دیگر تازه نبودند و ژاپنی ها مزه این
ماهی را دوست نداشتند.
برای حل این مسئله، شرکت های ماهیگیری
فریزرهایی در قایق هایشان تعبیه کردند.
آنها ماهی ها را می گرفتند آنها را روی دریا
منجمد می کردند.
فریزرها این امکان را برای
قایق ها و ماهی گیران ایجاد کردند که دورتر
بروند و مدت زمان طولانی تری را روی آب
بمانند.
اما ژاپنی ها مزه ماهی تازه و منجمد را
متوجه می شدند و مزه ماهی یخ زده را دوست
نداشتند. بنابر این شرکت های ماهیگیری مخزن
هایی را در قایق ها کار گذاشتند و ماهی را در
مخازن آب نگهداری می کردند.
ماهی ها پس از
کمی تقلا آرام می شدند و حرکت نمی کردند.
آنها خسته و بی رمق، اما زنده بودند.
متاسفانه ژاپنی ها مزه ماهی تازه را نسبت
به ماهی بی حال و تنبل ترجیح می دادند. زیرا
ماهی ها روزها حرکت نکرده و مزه ماهی تازه
را از دست داده بودند.
باز ژاپنی ها مزه ماهی تازه را نسبت به ماهی
بی حال و تنبل ترجیح می دادند.
پس شرکت های
ماهیگیری به گونه ای باید این مسئله را حل
می کردند.
آنها چطور می توانستند ماهی تازه بگیرند؟
اگر شما مشاور صنایع ماهیگیری بودید، چه
پیشنهادی می دادید؟
ثروت زیاد
به محض اینکه شما به اهدافتان می رسید
مثلاً " یافتن یک همراه فوق العاده خوب ،
تأسیس یک شرکت موفق، پرداخت بدهی هایتان یا
هر چیز دیگر "ممکن است شور و احساساتتان را
از دست بدهید و دیگر به سخت کار کردن تمایل
نداشته باشید.
شما همین موضوع را در مورد برندگان بخت
آزمائی که پولشان را به راحتی از دست می
دهند،
کسانی که ثروت زیادی برایشان به ارث
می رسد و هرگز موفق نمی شوند و ملاکین و
اجاره داران خسته ای که تسلیم مواد مخدر شده
اند، شنیده و تجربه کرده اید.
این مسئله را "رون هوبارد" در اوایل سال های
۱۹۵۰دریافت:
"بشر تنها در مواجه با محیط چالش انگیز به
صورت عجیبی پیشرفت می کند. "
منافع و مزیتهای رقابت:
شما هر چه با هوش تر، مصرتر و با کفایت تر
باشید از حل یک مسئله بیشتر لذت می برید.
اگر
به اندازه کافی مبارزه کنید
و اگر به طور
پیوسته در چالش ها پیروز شوید،
خوشبخت و
خوشحال خواهید بود.
و اما چطور ژاپنی ها ماهی ها را تازه نگه می
دارند؟
برای نگه داشتن ماهی تازه شرکت های
ماهیگیری ژاپن هنوز هم از مخازن نگهداری
ماهی در قایق ها استفاده می کنند اما حالا
آن ها یک کوسه کوچک به داخل هر مخزن می
اندازند.
کوسه چند تایی ماهی می خورد اما بیشتر ماهی
ها با وضعیتی بسیار سر زنده به مقصد می رسند.
زیرا ماهی ها تلاش کردند.
توصیه :
- به جای دوری جستن از مشکلات به میان آن ها
شیرجه بزنید .
- از بازی لذت ببرید .
- اگر مشکلات و تلاش هایتان بیش از حد بزرگ و
بیشمار هستند تسلیم نشوید.
ضعف شما را خسته
می کند، به جای آن مشکل را تشخیص دهید .
- عزم بیشتر و دانش بیشتر داشته و کمک بیشتری
دریافت کنید.
- اگر به اهدافتان دست یافتید، اهداف
بزرگتری را برای خود تعیین کنید .
- زمانی که نیازهای خود و خانواده تان را
برطرف کردید برای حل اهداف گروه، جامعه و
حتی نوع بشر اقدام کنید .
- پس از کسب موفقیت آرام نگیرید، شما
مهارتهایی را دارید که می توانید با آن
تغییرات و تفاوتهایی را در دنیا ایجاد کنید
.
- در مخزن زندگیتان کوسه ای بیندازید و
ببینید که واقعاً چقدر می توانید دورتر
بروید و شنا کنید .
· قرن حاضر را علاوه بر آنکه قرن تسخیر فضا ، اتم ، کامپیوتر ، لیزر و غیره نامیده اند بعنوان عصر ارتباطات نیز نامگذاری گردیده است بطوریکه جهان شبیه یک دهکده شده بطوریکه این ارتباطات انسانها را به هم نزدیک و افکار و اعمال انسانها و جمعیت ما از دید و نظر از یکدیگر پنهان نخواهد ماند و تبادل افکار ، اطلاعات ، دانش ها ، هنرها و تبلیغات در حجم و سرعت گیج کننده ای در جریان است .از طرفی افزایش جمعیت ، ماشینی شدن زندگی ،تخصصی شدن مشاغل و فعالیت ها ، تقسیم کار و مشاغل ، رقابت در تولید کالا و خدمات ، برتری جویی ، رفاه طلبی ، کم حوصلگی و تنوع طلبی موجب شده است که انسانها از نظر فیزیکی و زیستی به یکدیگر نزدیک شده لکن از نظر عاطفی ، اخلاقی و ذهنی از هم دور منزوی ، خودخواه ، منفعت طلب و پراکنده شده اند و اکثر مردم در پی منافع خود بوده و ره رو راه خودشان هستند و با زبان ساده گلیم خود را از آب بیرون می کشند .
· در این شرایط است که اهمیت و نقش روابط عمومی نمایان شده : نقشی که پرده غربت و بیگانگی را کنار زده و عطر خوش آشنایی را در فضای زندگی اجتماعی می افشاند . روابط عمومی ها پل ارتباطی بین مخاطبین و مشتریان با جامعه ، سازمان و تولید کننده هستند ، پلی که مستحکم ، مطمئن و قابل اعتماد باشند . زمانی این ویژگی را القا خواهند نمود که از بهره ذهنی لازم و کارائی بالا ، مردم دوست ، وفادار و وفا به عهد ، مجری عدالت ، رک گو ، صبور و شکیبا ، برون گرا ، اهل عمل و سخت کوش ، شنونده ، آرام کننده ، صادق ، خوش اخلاق ، مهربان و صمیمی ، انعطاف پذیر ، سریع العمل ، روانشناس ، خلاق ، دانش خواه ، جاه طلب برای سازمان ، دارای هوش هیجانی بالا و نهایتاً معلم باشد نه بازرس. روابط عمومی باید بپذیرد با مجموعه ای از ابزار و مصالح بی جان و سخت و سفت موجود در طبیعت سرو کار ندارند بلکه به عنوان پزشک روح و روان باید بداند در حوزه وظیفه عمل او احساسات و عاطفه ها و در یک کلام افکار عمومی وجود دارند و این خود اوج اهمیت نقش و جایگاه روابط عمومی را ترسیم می کند که به عنوان فن و هنر برقراری ارتباط به منظور تآثیرگذاری و اقناع جامعه هدف و دریافت تصویر واقعی از افکار عمومی در جهت لحاظ کردن این نگرش ، دیدگاه ، خواسته ها و تصورات در تصمیم گیریها و برنامه ریزی ها تلقی نمود .لذا با این تعاریف هر سازمانی که در پی دستیابی به اهداف خود و موفقیت خویش و رضایت مخاطبین خود و در فضای رقابتی باشد بی شک بی نیاز از داشتن یک روابط عمومی کارا و متخصص نمی باشد . به قول مرحوم پورفسور حمید نطقی : هر مدیریتی سزاوار همان روابط عمومی است که دارد . مدیریتی که روابط عمومی متخصص و قدرتمند نداشته باشد در دنیای رقابت کیش و مات خواهد شد ، سازمان ارائه کننده کالا و خدمات بدون روابط عمومی می پژمرد و می میرد و نهایتاً اگر روابط عمومی را از زندگی فردی و اجتماعی حذف کنیم زندگی موازنه خود را از دست می دهد .