بهترین دوران زندگی من

پانزدهم ژوئن بود و من تا دو روز دیگر وارد سی سالگی می شدم. وارد شدن به دهه‌ای جدید از دوران زندگیم نگران کننده بود، چون می ترسیدم که بهترین سال؟؟‌های زندگیم را پشت سر گذاشته ام.

عادت جاری و روزانه من این بود که همیشه قبل از رفتن به سر کار، برای تمرین به یک ورزشگاه می رفتم.من هر روز صبح دوستم نیکولاس را در ورزشگاه می دیدم. او هفتاد و نه سال داشت و پاک از ریخت افتاده بود. آن روز که با او احوالپرسی می کردم ، از حال و هوایم فهمید که سرزندگی و شادابی هر روز را ندارم، به همین خاطر، علت امر را جویا شد. به او گفتم که از وارد شدن به سن سی سالگی احساس نگرانی می کنم. با خود فکر می کردم که وقتی به سن و سال نیکولاس برسم، به زندگی گذشته ام چگونه نگاه خواهم کرد. به همین خاطر از نیکولاس پرسیدم: بهترین دوران زندگی شما چه موقعی بود؟

نیکولاس بدون هیچ تردیدی پاسخ داد:جو ،دوست عزیز، پاسخ فیلسوفانه من به سوال فیلسوفانه شما این است:

«وقتی که کودکی بیش نبودم و در اطریش تحت مراقبت کامل و زیر سایه پدر و مادرم زندگی می کردم، آن دوران بهترین دوران زندگی من بود.»

«وقتی که به مدرسه می رفتم و چیزهایی یاد می گرفتم که الان می دانم ، آن دوران بهترین دوران رندگی من بود.»

«وقتی که برای نخستین بار صاحب شغلی شدم و مسئولیت قبول کردم و به خاطر کار و کوششم حقوقی دریافت کردم، آن دوران بهترین دوران زندگی من بود.

وقتی که باهمسرم آشنا و عاشقش شدم، آن دوران بهترین دوران زندگی من بود.

جنگ دوم جهانی شروع شد، و من و همسرم برای نجات جانمان مجبور به ترک وطن شدیم. موقعی که صحیح و سالم، روی عرشه کشتی نشسته،عازم آمریکای شمالی شدیم، آن دوران بهترین دوران زندگیم من بود.

موقعی که به کانادا آمدیم و صاحب اولاد شدیم، آن دوران بهترین دوران زندگی من بود.

موقعی که پدری جوان بودم و بچه هایم جلوی چشمانم بزرگ می شدند، آن دوران بهترین دوران زندگی من بود.

و حالا جو، دوست عزیزم، من هفتاد و نه سال دارم. صحیح و سالم هستم ، احساس نشاط می کنم و زنم را به انداره ای که روز اول دیدمش دوست دارم و این بهترین دوران زندگی من است.

پ ن:

-داستانی که خوندید از مجموعه داستان‌های جو کمپ بود. دیروز این داستان کوتاه رو دست یکی از دوستان خوب همکار دیدم و دلم خواست که شما هم بخونید.

-یوهان ولفگانگ فون گوته فیلسوف و سیاست مدار آلمانی میگه: هیچ چیز ارزشمندتر از همین امروز نیست -خوب که نگاه می کنم می بینم راست میگه. 

-برام دعا کنید.

نظرات 41 + ارسال نظر
کبک یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:32

به حمد‌الله گویا سلامت حاصل شده‌است شما را. پس اجر ما فراموش نشود. (بنده‌ی درگاه)

سحربانو یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 14:32 http://saharbayati.blogfa.com

چقدر خوشحالم چون احساس می کنم بهتری / داستانت نشون ازامید داره و جمله ایی که در پ.ن نوشته شده

زهرا جان خوشحالم خیلی خیلی خیلی زیاد


دلم برای دیدنت یه ریزه شده و این تو هستی که باید ما رو دعا کنی با قلب مهربون و دل دریایی ات

اشکان یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 14:47 http://www.khordade59.blogsky.com

http://khordade59.blogsky.com/1387/11/19/post-115/

http://khordade59.blogsky.com/1387/11/16/post-93/

http://khordade59.blogsky.com/1387/11/19/post-113/

http://khordade59.blogsky.com/1387/11/17/post-105/

ازشون بدم میاد و متنفرم .

نسیم سحرگاه یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 22:15 http://www.nasimesahargah.blogfa.com

سلام
خیلی خوشحااااااااااااااااااااااااال شدم وقتی دیدم از اون شب که صحبت کردیم چقدر بهتر به نظر میای...می بینمت بیشتر با هم صحبت میکنیم

ن.ن دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:27 http://http://www.akharindidar.blogfa.com

سلام زهرا جان ... امیدوارم همیشه صحیح و سالم و تندست باشی ...

ممنون از داستان زیبات ... موفق باشی

مریم خواهر جانت دوشنبه 21 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 14:55 http://gonjeshkha.blogsky.com

سلام .قشنگ بود حالا.

ندا فضلی سه‌شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:50 http://www.bzamini.blogfa.com

حکایت من و عاشقی سینما
بی پولی در روزگار سینما

سحربانو چهارشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:26

دوست دارم خیلی زیاد فکر کردن اصلا نمی خواد عشق من خوبی ؟؟؟؟؟؟؟

بوس بوس بوس ( خب اینجا شکلک نداره چه کنم ؟)

چی فکر کردن نداره سحر جان؟

علی پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:14 http://gholamalian.blogfa.com

سلام
داستان جالبی بود...باز هم سر بزنید..

مجتبی پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:14 http://www.moji.blogsky.com/

ای ولاه

نسیم سحرگاه پنج‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 22:37 http://www.nasimesahargah.blogfa.com

پروانه چو بر روی تو بنشست دلم ریخت
چون باد به گیسوی تو زد دست ، دلم ریخت
من عکس تو را بر رخ آن ماه کشیدم
چون شب به گل روی تو دل بست ، دلم ریخت
دیشب به تو گفتم که مرا جز تو کسی نیست
گفتی که مرا جز تو کسی هست ، دلم ریخت
گفتی که تو را با نگهی مست کنم ، مست
پیمان بشکستی نشدم مست ، دلم ریخت
من قصه ی خود را به گل آینه گفتم
وقتی که چو من ، آینه بشکست ، دلم ریخت
پروانه ی دشت آینه دار گل ما بود
چون از سر گلبرگ چمن رست ، دلم ریخت

اشکان جمعه 25 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 16:19 http://www.khordade59.blogsky.com

یه سر میزنی بهم ؟ احتیاج به نظرت در باره این داستان دارم . ممنون ...

سیاوش کاویان یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 13:08 http://mby.blogfa.com

نیازی به دعا نیست. اگر واقعا به آنچه نوشتید معتقدید به آن عمل کنید. این بهترین دعاست.
شاد باشید.

رضا یکشنبه 27 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 16:16

برای اینکه تعداد کامنت ها بشه ۱۴ و از نحسی ۱۳ خلاص بشی کامنت می ذارم. البته شاید کسی قبلن این کارو کرده باشه و نظرش تایید نشده باشه

یه آدم کوچولو دوشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 00:40 http://www.inadama.blogfa.com

سلام بر زهرای عزیز و گرامی

چطوری؟ از این داستان خوشم اومد. یعنی واقعا همه‌ی لحظه‌های زندگی ما بهترین لحظه‌س؟؟!!!

به روزما

مسلمه که این طور نیست.

سیاوش کاویان دوشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:12 http://mby.blogfa.com

از حضور تان سپاسگزارم.
شاد باشید.

سحربانو سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 14:36

دوست دارم . خیلی بهم خوش گذشت الحق . زهرا جان من سوپ می خوام (گریه ) از همونام می خواما . راستی خوندی اون فیلمنامه ما را ؟ بخون دختر کمک برسون که گیرم

راستی از طرق دکتر هم تشکر می کنم تا خودش بیاد تشکر کنه

سلام سحرجان
منم دوست دارم عزیزم .به منم خیلی خوش گذشت.
غصه نخوریا بازم می ریم سوپ می خوریم.
خوندمشون .تازه مامانمم خوند و از دیدن من تو فیلنامت کلی خندید.
سلام برسون به دکتر خان:)))

گندم سبز سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 20:13 http://gandomesabz.persianblog.ir

سلام سلام

ممنون که اومدی
و خوشحالم که
به لحظه لحظه های زندگیت
امیدوار هستی

به تحقق آرزویت
امیدوارم!

پیروز باشی

عباس سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 22:14 http://panjereeirubemah.blogfa.com

سلام دوست عزیز؛
ممنونم از حضور سبز و مهربان شما.
از شعر زیباتون متشکرم.
امیدوارم باز هم شاهد پیامی زیبا از شما باشم.
شاد و سربلند باشید.

ِDevil's advocate سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 22:41 http://www.my21.blogfa.com

سلام!
بهترین دوران زندگی زمانی ست که جدا از احساسات رهگذر به خیابان های اندیشه بپردازیم... .
در دوران جاهلیت کودکی و نوجوانی و آغاز جوانی خیلی چیزها را تجربه کردیم و به دانشش رسیدیم که هرگز در دوران روشنفکری نخواهیم توانست که به آنها دست بیازیم؛ البته! تنها این را زمانی متوجه خواهیم شد که اندیشه کنیم و فکر را به روشنایی نزدیک تر کنیم و چه بسا که در آن زمان است که می توانیم از آنچه که در عهد جاهلی زندگی خویش آموختیم بهره بجوییم و به تفسیری نو از جهان و جهان هایی که در آن زندگی می کنی و می کنم و می کنیم برسیم.

رضوانی سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 22:54 http://dastekhial.blogfa.com

داستان جالبی بود.واقعا اگه فکر کنیم برای بیشتر لحظه های زندگیمون دلیل خوب بودن سراغ داریم فقط غبار روزمرگی اجازه ی دیدنشون رو نمیده.
از جو گیر شدن از این نوشته :-) و مثبت اندیشی زیادیم که بگذریم پی نوشت ۲ هم واقعا کاربردی بود.

می گل چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 12:47 http://neverforget.blogsky.com

سلام
زهرا جان
ممنون که سر زدی تو هم وبلاگ خوبی داری از خوندن سه پست اخری خوشم اومد
عزیزم توی زندگی موفق باشی

احسان مازندرانی چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 14:31 http://bayanak.blogfa.com

سلام
بله این همان وبلاگ است، چطور مگه؟

آخه عکستون آشنا بود.می خواستم مطمئن شم

سحربانو پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:24

کجایی بانوی آب و آئینه پس ؟

سحربانو یکشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 21:56

پس چرا نمی گی کجایی ؟ ها ها ها ها

بلاخره مهشاد هم درخواست قرار دیدار داشت دخترم سه تایی بریم سوپ بخوریم ؟

یعنی چی کجام؟!
با کمال میل .کی بریم ؟
:)

میم.چه دوشنبه 5 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:44 http://30morgh.blogsky.com

خب آدما می تونن اونجورم به زندگی نگاه کنن. می تونن بد نگاه کنن مث من و تو ! ما فقط حاصل تفکراتمونیم. من از نظر خودم چاقم و اغلب عمرم رژیم گرفتم کم خوردم یا نخوردم اما هرکی منو می بینه میگه تو لاغری به نظرت با ۱۶۷ سانت قد و ۵۳ تا وزن من چاق نیستم؟ همه فکر می کنن من لاف میام که دیگران بکن وای تو چقدر خوش هیکلی اما واقعا تو می دونی که من از نظر خودم چاقم! قضیه خوشبختی هم مثل همین داستان چاقی منه من حتا اگه همه دنیا بگن لاغری بازم فکر می کنم چاقم حتا اگه تو فشن کار بهم بدن و مدل بشم دوستای دیگت ممکنه بگن خب تو بهتر شدی چون یه پست درباره امید گذاشتی اما من نمی گم چون می دونم تو نقش جو رو تو این داستان داری دوست خوبم خودت باید احساس کنی که نیکلاس قصه ای... خب دیگه خسته شدم بای

به قول یه بنده خدایی هرکسی به اندازه خودش چاقه:))
درباره جمله آخرت هم فقط تو می دونی من چقدر حالم خوبه!

یه آدم کوچولو پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 23:48 http://www.inadama.blogfa.com

سلام زهرای عزیز

چطوری؟

وقت کردی یه سر بیا اون‌ورا

الهه دوشنبه 12 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 14:11 http://www.namnamebaran.blogsky.com

سلام. خیلی قشنگ بود. به قول خیام، روزی که گذشت از او دگر یاد مکن، فردا که نامده فریاد مکن، بر نامده و گذشته بنیاد مکن، حالی خوش باش و عمر بر باد مکن.

شاد باشید.

گندم سبز یکشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 21:46

سلام سلام
هیچ ربطی نداره...
اما

نظرت چیه؟
در مورد
دنیا،رفتن زمستون،اومدن بهار،شوخی روزگار

پیروز باشی

ن.ن دوشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:17 http://www.akharindidar.blogfa.com/

سلام سلام کجایی پس تو ؟؟؟ اون طرفا دیگه نمی آی ؟؟

مهشاد چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:06

سلام زهرا جان
بابت دیروز یه عالمه ازتون ممنونم
تون قضیه یادگاری رو هم تا آخر هفته دیگه منتظرش هستم و مطمئنم که بهم می رسه!
ببینم شما ۲ تا هم اینقدر مطمئنید؟!
ممنونم زهرا جانک:-)

سلام عزیزم منم ازت ممنونم
دیروز خیلی روز خوبی بود .
من و سحرم منتظرم اون اتفاق خوب هستیم:)))

اون که یه روز میاد و ... چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 14:15

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش ، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست

سحربانو چهارشنبه 21 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 23:49

وای زهرا منم مثل مهشاد منتظر اون یه هفته هستم فکر کن تو قول دادی اگه اون اتفاق خاص بیفته چی کار کنی ؟؟؟؟

راستی بببخشید حواسم نبود خاله زهرا نه زهرای خالی

:)))نمی دونم چرا اون قول و دادم ،فکرشم به نظرم محال می رسه:/

یه آدم کوچولو جمعه 23 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 18:34 http://www.inadama.blogfa.com

سلام زهراجان چطوری؟ خیلی کم‌پیدا شدی یا نه انگار من نیستم!! (خنده) امیدوارم هرجا که هستی خوب و سرحال باشی!

سلام عزیزم
شرمنده میام پیشت:)

ن.ن سه‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 09:02 http://http://www.akharindidar.blogfa.com/

سلام زهرا جان پیشاپیش عیدت مبارکککک

سلام نسرین جان
ممنون عزیزم عید شما هم مبارک

سحربانو پنج‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 16:45

خاله زهرای عزیز و گل سال نو مبارک امیدوارم امسال و به خیر و خوشی بگذرونی دلمم برات تنگ شده اشالله تو تعطیلات ببینم ات

مهشاد پنج‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 21:58

سلام عزیز زهرا جان
سال نو رو بهت تبریک می کنم
سالی سرشار از شادکامی و موقثیت

سلام مهشاد خانم گل
منم عید رو تبریک می گم
سفر که خوش می گذره ؟:)
خوشبخت باشی

یه آدم کوچولو پنج‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 22:31 http://www.inadama.blogfa.com

سلام بر زهرای عزیز
چطوری دختر؟! خوبی؟
نوروز رو تبریک می‌گم. امیدوارم سال خوبی داشته باشی بدون غم و ناراحتی پر از شادی و سبزی. امیدوارم به همه‌ی آرزوهات برسی...
لبت خندان

رضوانی سه‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 16:13 http://dastekhial.blogfa.com

سلام بانو.
سال نو رو تبریک میگم.امیدوارم سالی داشته باشی سرشار از خوبی و خاطرات در دست نه دوردست

علی جمعه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 15:37 http://www.atkh.blogsky.com

راستی من شما رو لینک کردم خوشحال میشم شما هم منو لینک کنید.

وبلاگ پرخوران گمنام یکشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 16:18 http://oa.blogfa.com

سلام بهتون تبریک میگم به خاطر وب جذابتون. امیدوارم که هر روز موفق تر از قبل باشید به وبلاگ منم سری بزن و باهم تبادل لینک کنیم

قدم دوازدهم _ ما با یک بیداری که در نتیجه این قدمها یافتیم سعی نمودیم این پیام را به پرخوران برسانیم و این اصول را در تمام امور خود به اجرا در آوریم

من که پرخور نیستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد